پارت ۲....:)

ات: سلام معذرت میخوام من تازه به این مدرسه اومدم ولی وقتی لیست کلاس بندی هارو دیدم اسم خودمو پیدا نکردم

کوک: .....

ات :ببخشید....

کوک : بله .... آهه بگو کاری داشتی

ات :(دوباره همون چیزای بالا رو میگه)

کوک: امم اسمت چیه

ات: اسمم اته

کوک:امم آره اشتباه شده معذرت میخوام تو توی کلاس .......(یه چیزی در نظر بگیرید.....😐😅)

ات : ممنونم فقط یه سوال

کوک:جونم بگو(چقد بچم خودمونی شد)

ات:امم تو کلاسی که من هستم کیم تهیونگ که نیست؟

کوک: چرا هست

ات : آها ممنونم

کوک: زنگتون خورد همراه من بیا

ات ویو
تاحالا مدیر به این جوونی ندیده بودم چیبگم ازش خوشم اومد ولی نه آنچنانی که بخوام باهاش باشم...

کوک و ات وارد کلاس شدن همه بلند شدن و سلام گفتن

کوک : خوب ات دوست جدیده تونه که انتقالی گرفته

تهیونگ از گوشه ی کلاس به ات و دامن کوچیکش خیره شده بود تهیونگ هنوز عاشق ات بود ولی اون میخواست ات هم بدونه که اون موقع حالش خوب نبود که به ات خیانت کرده هول بودن رو گذاشته بود کنار
اون واقعا ات رو میخواست....

ات به همه ی صندلیا که پر بودن نگاه کرد

کوک گف : چطوره بری پیشه تهیونگ بشینی؟

ات:امم آخه ..... چشم

ات رفت پیش ته نشست

ته :سلام بیب

ات: ........(هیچی نگفت)